فروغِ ابرِ عشق پیشه ام من
فروغ از لندن فروغ از لندن

 

            *****

به گل گفتن عاشق عطرو بوشد

شُگفت وخنده بنمود سُرخ روشد

به بلبل گفتن عاشق ناله سر داد

پَرید برشاخه ای درهای و هو شد

به آب گفتن عاشق یخ بَر بست

چوشیشه در محبت راستگو شد

به یخ گفتن عاشق آب گردید

زِ گرمی مُحبت آبِ جُو شد

به دِل گفتن عاشق خون گردید

تپید درخون باغم رو برو شد

به مَی گفتن عاشق مست گردید

رفیقِ ساقی و جام و صبو شد

به لاله گفتن عاشق داغ گردید

مقیم دشت و کوه و چارسو شد

بَه مجنون گفتن عاشق آه سرداد

به صحرا خیمه زد بی آبرو شد 

به فرهادگفتن عاشق کوهکن شد

مقیم بی ستون از عشقِ او شد

به یعقوب گفتن عاشق زار نالید

زِگرگان یوسفش را جستجو شد

بَه یوسف گفتن عاشق گفت یارب

ذلیخا عاشقم گردید عدو شد

به شاعرگفتن عاشق گفت هستم

انیس و مونس و هم نکته گو شد

فروغ ابرِ عاشق پیشه ام من

که بارید هر کُجا سبزو نکو شد

       3/9/2012

باتقدیم احترام  

 

بر دفترِ این چرخِ ستمگار نویشتم 

              ******

دل را بکف ازعشقِ تو جانانه گرفتم

از دردو غمی هجرِ تو پیمانه گرفتم

چون لاله مرا داغ  بدِل کرده و رفتی

مجنون شدم وگوشه ای ویرانه گرفتم

فرهاد چومن عاشق شیرین بکجا بود

بی تیشه بهر کوه و کمر خانه گرفتم

درکوره ای هجرانِ تو میسوزم وسازم

عاشق چو منم خِصلتِ پروانه گرفتم

بلبل صفت از عشق بهر شاخه بنالم

گل در بغلِ خار و من افسانه گرفتم 

هرچند که زندانی نیم ،لیک به غُربت

در پایِ خودم و لچک و ذولانه گرفتم

هربار به عشقِ وطنم سوخته باری

در مجمر از آن آتشِ کاشانه گرفتم 

ای مدفنِ اجدادِ من ای خاکِ دلیران

از ظلم و ستم دامن بیگانه گرفتم

هرجاکه رَوم عزتِ نفسَم نفروشم

درغُربتم وگوشه ای رِندانه گرفتم

بَر دفترِ این چرخِ ستمگار نویشتم

هردرس که ازعاشقِ فرزانه گرفتم

ما را نبود سیم و زرو حَبه و دینار

ازاشکِ فروغ گوهرِ یکدانه گرفتم

         4/9/2012


September 5th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان